مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2111

1. بانگ برآمد ز خرابات من

2. یار درآمد به مراعات من

3. تا که بدیدم مه بی‌حد او

4. رفت ز حد ذوق مناجات من

5. موسی جانم به که طور رفت

6. آمد هنگام ملاقات من

7. طور ندا کرد که آن خسته کیست

8. کآمد سرمست به میقات من

9. این نفس روشن چون برق چیست

10. پر شده تا سقف سماوات من

11. این دل آن عاشق مستان ماست

12. رسته ز هجران و ز آفات من

13. آمده با سوز و هزاران نیاز

14. بر طمع لطف و مکافات من

15. پیشتر آ پیشتر آ و ببین

16. خلعت و تشریف و مکافات من

17. نفی شدی در طلب وصل من

18. عمر ابد گیر ز اثبات من

19. از خم توحید بخور جام می

20. مست شو این است کرامات من

21. پهلوی شه آمده‌ای مات شو

22. مات منی مات منی مات من

23. بس کن ای دل چو شدی مات شه

24. چند ز هیهای و ز هیهات من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اشک اگر پای شفاعت نگذارد به میان
* که جدا می کند از هم دو صف مژگان را؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* بلبل آن به که فریب گل رعنا نخورد
* که دو روزیست وفاداری یاران دو رنگ
شعر کامل
وحشی بافقی
* غنچه دیدم که از نسیم صبا
* همچو من دست در گریبان داشت
شعر کامل
سعدی