مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2501

1. گرم سیم و درم بودی مرا مونس چه کم بودی

2. وگر یارم فقیرستی ز زر فارغ چه غم بودی

3. خدایا حرمت مردان ز دنیا فارغش گردان

4. از آن گر فارغستی او ز پیش من چه کم بودی

5. نگارا گر مرا خواهی وگر همدرد و همراهی

6. مکن آه و مخور حسرت که بختم محتشم بودی

7. بتا زیبا و نیکویی رها کن این گدارویی

8. اگر چشم تو سیرستی فلک ما را حشم بودی

9. ز طمع آدمی باشد که خویش از وی چو بیگانه است

10. وگر او بی‌طمع بودی همه کس خال و عم بودی

11. بیا چون ما شو ای مه رو نه نعمت جو نه دولت جو

12. گر ابلیس این چنین بودی شه و صاحب علم بودی

13. از ابلیسی جدا بودی سقط او را ثنا بودی

14. جفا او را وفا بودی سقم او را کرم بودی

15. زهی اقبال درویشی زهی اسرار بی‌خویشی

16. اگر دانستیی پیشت همه هستی عدم بودی

17. جهانی هیچ و ما هیچان خیال و خواب ما پیچان

18. وگر خفته بدانستی که در خوابم چه غم بودی

19. خیالی بیند این خفته در اندیشه فرورفته

20. وگر زین خواب آشفته بجستی در نعم بودی

21. یکی زندان غم دیده یکی باغ ارم دیده

22. وگر بیدار گشتی او نه زندان نی ارم بودی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
* به هواداری آن عارض و قامت برخاست
شعر کامل
حافظ
* دامن صحرا نبرد از چهره ام گرد ملال
* می روم چون سیل تا دریا به فریادم رسد
شعر کامل
صائب تبریزی
* ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر لب‌ها
* وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها
شعر کامل
سعدی