مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2556

1. زهی چشم مرا حاصل شده آیین خون ریزی

2. ز هجران خداوندی شمس الدین تبریزی

3. ایا خورشید رخشنده متاب از امر او سر را

4. که تاریک ابد گردی اگر با او تو بستیزی

5. ایا ای ابر گر تو یک نظر از نرگسش یابی

6. به جای آب آب زندگانی و گهربیزی

7. اگر آتش شبی در خواب لطف و حلم او دیدی

8. گلستان‌ها شدی آتش نکردی ذره‌ای تیزی

9. به هنگامی که هر جانی به جانی جفت می‌گردند

10. بفرمودند گر جانی به جان او نیامیزی

11. که جان او چنان صاف و لطیف آمد که جان‌ها را

12. ز روی شرم و لطف او فریضه گشت پرهیزی

13. هر آنچ از روح او آید به وهم روح‌ها ناید

14. که خشتک کی تواند کرد اندر جامه تیریزی

15. کسی کاندر جهان از بوش انا لا غیر می گفته‌ست

16. گر از جاهش ببردی بو ز حسرت کرده خون ریزی

17. بیا ای عقل کل با من که بردابرد او بینی

18. ورای بحر روحانی بدان شرطی که نگریزی

19. از آن بحری گذشته‌ست او که دل‌ها دل از او یابند

20. و جان‌ها جان از او گیرند و هر چیزی از او چیزی

21. اگر انکار خواهی کرد از عجزی است اندر تو

22. چه داند قوت حیدر مزاج حیز از حیزی

23. علی الله خانه کعبه و فی الله بیت معمورا

24. گهی که بشنوی تبریز از تعظیم برخیزی

25. ایا ای عقل و تمییزی که لاف دیدنش داری

26. وآنگه باخودی بالله که بی‌الهام و تمییزی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شبم در ماتم هجران دو ابرو در خیال آمد
* به سینه هر کجا ناخن زدم شکل هلال آمد
شعر کامل
جامی
* ای آنکه ز کفر دین تو بیرون آری
* وز کوه و کمر نگین تو بیرون آری
شعر کامل
عطار
* یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت
* در بند آن مباش که مضمون نمانده است
شعر کامل
صائب تبریزی