مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2815

1. بمشو همره مرغان که چنین بی‌پر و بالی

2. چو نه میری نه وزیری بن سبلت به چه مالی

3. چو هیاهوی برآری و نبینند سپاهی

4. بشناسند همه کس که تو طبلی و دوالی

5. چو خلیفه پسری تو بنه آن طبل ز گردن

6. بستان خنجر و جوشن که سپهدار جلالی

7. به خدا صاحب باغی تو ز هر باغ چه دزدی

8. بفروش از رز خویشت همه انگور حلالی

9. تو نه آن بدر کمالی که دهی نور و نگیری

10. بستان نور چو سائل که تو امروز هلالی

11. هله ای عشق برافشان گهر خویش بر اختر

12. که همه اختر و ماهند و تو خورشیدمثالی

13. بده آن دست به دستم مکشان دست که مستم

14. که شراب است و کباب است و یکی گوشه‌ای خالی

15. بدوان مست و خرامان به سوی مجلس سلطان

16. بنگر مجلس عالی که تویی مجلس عالی

17. نه صداعی نه خماری نه غمت ماند نه زاری

18. عسسی دان غم خود را به در شحنه و والی

19. عسس و شحنه چه گویند حریفان ملک را

20. همه در روی درافتند که بس خوب خصالی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بلبل و سرو و سمن یاسمن و لاله و گل
* هست تاریخ وفات شه مشکین کاکل
شعر کامل
حافظ
* تن آدمی شریف است به جان آدمیت
* نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
شعر کامل
سعدی
* گفت اگر بر آستانم آب خواهی زد ز اشک
* هم به مژگانت بروب آن خاک در گفتم بچشم
شعر کامل
کمال خجندی