مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3041

1. اگر مرا تو ندانی بپرس از شب تاری

2. شبست محرم عاشق گواه ناله و زاری

3. چه جای شب که هزاران نشانه دارد عاشق

4. کمینه اشک و رخ زرد و لاغری و نزاری

5. چو ابر ساعت گریه چو کوه وقت تحمل

6. چو آب سجده کنان و چو خاک راه به خواری

7. ولیک این همه محنت به گرد باغ چو خاری

8. درون باغ گلستان و یار و چشمه جاری

9. چو بگذری تو ز دیوار باغ و در چمن آیی

10. زبان شکر گزاری سجود شکر بیاری

11. که شکر و حمد خدا را که برد جور خزان را

12. شکفته گشت زمین و بهار کرد بهاری

13. هزار شاخ برهنه قرین حله گل شد

14. هزار خار مغیلان رهیده گشت ز خاری

15. حلاوت غم معشوق را چه داند عاقل

16. چو جوله‌ست نداند طریق جنگ و سواری

17. برادر و پدر و مادر تو عشاقند

18. که جمله یک شده‌اند و سرشته‌اند ز یاری

19. نمک شود چو درافتد هزار تن به نمکدان

20. دوی نماند در تن چه مرغزی چه بخاری

21. مکش عنان سخن را به کودنی ملولان

22. تو تشنگان ملک بین به وقت حرف گزاری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دوش به خواب دیده‌ام روی ندیدهٔ تو را
* وز مژه آب داده‌ام باغ نچیدهٔ تو را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* گه میان چشم نیلوفر زبانه بر زند
* گاه دودش گرد او چون برگ نیلوفر شود
شعر کامل
فرخی سیستانی
* عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
* تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
شعر کامل
حافظ