مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 335

1. همه خوف آدمی را از درونست

2. ولیکن هوش او دایم برونست

3. برون را می‌نوازد همچو یوسف

4. درون گرگی‌ست کو در قصد خونست

5. بدرد زهره او گر نبیند

6. درون را کو به زشتی شکل چونست

7. بدان زشتی به یک حمله بمیرد

8. ولیکن آدمی او را زبونست

9. الف گشت‌ست نون می‌بایدش ساخت

10. که تا گردد الف چیزی که نونست

11. اگر نه خود عنایات خداوند

12. بدیدستی چه امکان سکون‌ست

13. نه عالم بد نه آدم بد نه روحی

14. که صافی و لطیف و آبگون‌ست

15. که او را بود حکم و پادشاهی

16. نپنداری که این کار از کنونست

17. نمی‌گویم که در تقدیر شه بود

18. حقیقت بود و صد چندین فزونست

19. خداوندی شمس الدین تبریز

20. ورای هفت چرخ نیلگونست

21. به زیر ران او تقدیر رامست

22. اگر چه نیک تندست و حرونست

23. چو عقل کل بویی برد از وی

24. شب و روز از هوس اندر جنونست

25. که پیش همت او عقل دیده‌ست

26. که همت‌های عالی جمله دونست

27. کدامین سوی جویم خدمتش را

28. که منزلگاه او بالای سونست

29. هر آن مشکل که شیران حل نکردند

30. بر او جمله بازی و فسونست

31. نگفتم هیچ رمزی تا بدانی

32. ز عین حال او این‌ها شجونست

33. ایا تبریز خاک توست کحلم

34. که در خاکت عجایب‌ها فنونست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند
* بر آتش تو بجز جان او سپند مباد
شعر کامل
حافظ
* با این همه آن رنج شما گنج شما باد
* افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
شعر کامل
مولوی
* تا چند در میان فکنی باد و شانه را؟
* دل را نمی دهیم به زلف تو، زور نیست!
شعر کامل
صائب تبریزی