مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 407

1. چشم پرنور که مست نظر جانانست

2. ماه از او چشم گرفتست و فلک لرزانست

3. خاصه آن لحظه که از حضرت حق نور کشد

4. سجده گاه ملک و قبله هر انسانست

5. هر که او سر ننهد بر کف پایش آن دم

6. بهر ناموس منی آن نفس او شیطانست

7. و آنک آن لحظه نبیند اثر نور برو

8. او کم از دیو بود زانک تن بی‌جانست

9. دل به جا دار در آن طلعت باهیبت او

10. گر تو مردی که رخش قبله گه مردانست

11. دست بردار ز سینه چه نگه می‌داری

12. جان در آن لحظه بده شاد که مقصود آنست

13. جمله را آب درانداز و در آن آتش شو

14. کآتش چهره او چشمه گه حیوانست

15. سر برآور ز میان دل شمس تبریز

16. کو خدیو ابد و خسرو هر فرمانست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
* بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود
شعر کامل
حافظ
* کسی که عیب ترا پیش چشم بنگارد
* ببوس دیده او را که بر تو حق دارد
شعر کامل
صائب تبریزی
* خوارم مکن که ریختن آب روی را
* با خون صد شهید مقابل نهاده اند
شعر کامل
نظیری نیشابوری