مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 43

1. کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا

2. طوطی اندیشه او همچو شکر خورد مرا

3. تابش خورشید ازل پرورش جان و جهان

4. بر صفت گلبشکر پخت و بپرورد مرا

5. گفتم ای چرخ فلک مرد جفای تو نیم

6. گفت زبون یافت مگر ای سره این مرد مرا

7. ای شه شطرنج فلک مات مرا برد تو را

8. ای ملک آن تخت تو را تخته این نرد مرا

9. تشنه و مستسقی تو گشته‌ام ای بحر چنانک

10. بحر محیط ار بخورم باشد درخورد مرا

11. حسن غریب تو مرا کرد غریب دو جهان

12. فردی تو چون نکند از همگان فرد مرا

13. رفتم هنگام خزان سوی رزان دست گزان

14. نوحه گر هجر تو شد هر ورق زرد مرا

15. فتنه عشاق کند آن رخ چون روز تو را

16. شهره آفاق کند این دل شب گرد مرا

17. راست چو شقه علمت رقص کنانم ز هوا

18. بال مرا بازگشا خوش خوش و منورد مرا

19. صبح دم سرد زند از پی خورشید زند

20. از پی خورشید تو است این نفس سرد مرا

21. جزو ز جزوی چو برید از تن تو درد کند

22. جزو من از کل ببرد چون نبود درد مرا

23. بنده آنم که مرا بی‌گنه آزرده کند

24. چون صفتی دارد از آن مه که بیازرد مرا

25. هر کسکی را هوسی قسم قضا و قدر است

26. عشق وی آورد قضا هدیه ره آورد مرا

27. اسب سخن بیش مران در ره جان گرد مکن

28. گر چه که خود سرمه جان آمد آن گرد مرا


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بر تن چه زنی گلاب و کافور
* این شعله در استخوان گرفته
شعر کامل
حزین لاهیجی
* با دوست کنج فقر بهشتست و بوستان
* بی دوست خاک بر سر جاه و توانگری
شعر کامل
سعدی
* آفتابی در یکی ذره نهان
* ناگهان آن ذره بگشاید دهان
شعر کامل
مولوی