مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 506

1. کار من اینست که کاریم نیست

2. عاشقم از عشق تو عاریم نیست

3. تا که مرا شیر غمت صید کرد

4. جز که همین شیر شکاریم نیست

5. در تک این بحر چه خوش گوهری

6. که مثل موج قراریم نیست

7. بر لب بحر تو مقیمم مقیم

8. مست لبم گر چه کناریم نیست

9. وقف کنم اشکم خود بر میت

10. کز می تو هیچ خماریم نیست

11. می‌رسدم باده تو ز آسمان

12. منت هر شیره فشاریم نیست

13. باده‌ات از کوه سکونت برد

14. عیب مکن زان که وقاریم نیست

15. ملک جهان گیرم چون آفتاب

16. گر چه سپاهی و سواریم نیست

17. می‌کشم از مصر شکر سوی روم

18. گر چه شتربان و قطاریم نیست

19. گر چه ندارم به جهان سروری

20. دردسر بیهده باریم نیست

21. بر سر کوی تو مرا خانه گیر

22. کز سر کوی تو گذاریم نیست

23. همچو شکر با گلت آمیختم

24. نیست عجب گر سر خاریم نیست

25. قطب جهانی همه را رو به توست

26. جز که به گرد تو دواریم نیست

27. خویش من آنست که از عشق زاد

28. خوشتر از این خویش و تباریم نیست

29. چیست فزون از دو جهان شهر عشق

30. بهتر از این شهر و دیاریم نیست

31. گر ننگارم سخنی بعد از این

32. نیست از آن رو که نگاریم نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نخواستم که بگویم حدیث عشق و چه حاجت
* که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم
شعر کامل
سعدی
* نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
* چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
شعر کامل
حافظ
* به مهربانی او اعتماد نتوان کرد
* که تازه عاشقم و خاطرش به من صافست
شعر کامل
نظیری نیشابوری