مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 611

1. ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد

2. وی نفس جفاپیشه هنگام وفا آمد

3. بنگر به سوی روزن بگشای در توبه

4. پرداخته کن خانه هین نوبت ما آمد

5. از جرم و جفاجویی چون دست نمی‌شویی

6. بر روی بزن آبی میقات صلا آمد

7. زین قبله به یاد آری چون رو به لحد آری

8. سودت نکند حسرت آنگه که قضا آمد

9. زین قبله بجو نوری تا شمع لحد باشد

10. آن نور شود گلشن چون نور خدا آمد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ناصحا سودای بدخویی چنین می داردم
* ورنه کس هرگز چنین رسوا نخواهد خویش را
شعر کامل
جامی
* آن مه به جانب سفر آهنگ می کند
* صحرا و شهر بر دل ما تنگ می کند
شعر کامل
جامی
* هر آن باغی که نخلش سر بدر بی
* مدامش باغبون خونین جگر بی
شعر کامل
باباطاهر