مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 626

1. هر کآتش من دارد او خرقه ز من دارد

2. زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد

3. نفس ار چه که زاهد شد او راست نخواهد شد

4. ور راستیی خواهی آن سرو چمن دارد

5. جانیست تو را ساده نقش تو از آن زاده

6. در ساده جان بنگر کان ساده چه تن دارد

7. آیینه جان را بین هم ساده و هم نقشین

8. هر دم بت نو سازد گویی که شمن دارد

9. گه جانب دل باشد گه در غم گل باشد

10. ماننده آن مردی کز حرص دو زن دارد

11. کی شاد شود آن شه کز جان نبود آگه

12. کی ناز کند مرده کز شعر کفن دارد

13. می‌خاید چون اشتر یعنی که دهانم پر

14. خاییدن بی‌لقمه تصدیق ذقن دارد

15. مردانه تو مجنون شو و اندر لگن خون شو

16. گه ماده و گه نر نی کان شیوه زغن دارد

17. چون موسی رخ زردش توبه مکن از دردش

18. تا یار نعم گوید کر گفتن لن دارد

19. چون مست نعم گشتی بی‌غصه و غم گشتی

20. پس مست کجا داند کاین چرخ سخن دارد

21. گر چشمه بود دلکش دارد دهنت را خوش

22. لیکن همه گوهرها دریای عدن دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
* خورد ز غیرت روی تو هر گلی خاری
شعر کامل
حافظ
* حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز
* زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست
شعر کامل
حافظ
* عقل پرسید که دشوارتر از کشتن چیست
* عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است
شعر کامل
فروغی بسطامی