مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 698

1. آن کس که ز تو نشان ندارد

2. گر خورشیدست آن ندارد

3. ما بر در و بام عشق حیران

4. آن بام که نردبان ندارد

5. دل چون چنگست و عشق زخمه

6. پس دل به چه دل فغان ندارد

7. امروز فغان عاشقان را

8. بشنو که تو را زیان ندارد

9. هر ذره پر از فغان و ناله‌ست

10. اما چه کند زیان ندارد

11. رقص است زبان ذره زیرا

12. جز رقص دگر بیان ندارد

13. هر سو نگران تست دل‌ها

14. وان سو که تویی گمان ندارد

15. این عالم را کرانه‌ای هست

16. عشق من و تو کران ندارد

17. مانند خیال تو ندیدم

18. بوسه دهد و دهان ندارد

19. ماننده غمزه‌ات ندیدم

20. تیر اندازد کمان ندارد

21. دادی کمری که بر میان بند

22. طفل دل من میان ندارد

23. گفتی که به سوی ما روان شو

24. بی لطف تو جان روان ندارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سخن خویش به بیگانه نمی‌یارم گفت
* گله از دوست به دشمن نه طریق ادب‌ست
شعر کامل
سعدی
* گهی زلفش پریشان می‌کند یک دشت سنبل را
* گهی رخسارش آتش می‌زند یک باغ نسرین را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم
* پدر گو پند کمتر ده که من نااهل فرزندم
شعر کامل
سعدی