مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 838

1. گر نخسپی شبکی جان چه شود

2. ور نکوبی در هجران چه شود

3. ور بیاری شبکی روز آری

4. از برای دل یاران چه شود

5. ور دو دیده به تو روشن گردد

6. کوری دیده شیطان چه شود

7. گر برآری ز دل بحر غبار

8. چون کف موسی عمران چه شود

9. ور سلیمان بر موران آید

10. تا شود مور سلیمان چه شود

11. ور چو الیاس قلاووز شوی

12. تا لب چشمه حیوان چه شود

13. ور بروید ز گل افشانی تو

14. همه عالم گل و ریحان چه شود

15. آب حیوان که در آن تاریکیست

16. پر شود شهر و بیابان چه شود

17. ور ز خوان کرم و نعمت تو

18. زنده گردد دو سه مهمان چه شود

19. ور ز دلداری و جان بخشی تو

20. جان بیابد دو سه بی‌جان چه شود

21. ور سواره سوی میدان آیی

22. تا شود سینه چو میدان چه شود

23. روی چون ماهت اگر بنمایی

24. تا رود زهره به میزان چه شود

25. آستین کرم ار افشانی

26. تا ندریم گریبان چه شود

27. ور بریزی قدحی مالامال

28. بر سر وقت خماران چه شود

29. ور بپوشیم یکی خلعت نو

30. ما غلامان ز تو سلطان چه شود

31. ور چو موسی بپذیری چوبی

32. تا شود چوب تو ثعبان چه شود

33. رو به لطف آر و ز دشمن مشنو

34. گر بجویی دل ایشان چه شود

35. بس کن ای دل ز فغان جمع نشین

36. گر نگویی تو پریشان چه شود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به من هر چون خضر دادند عمر جاودان، اما
* گره شد رشته عمرم ز بس برخویش پیچیدم
شعر کامل
صائب تبریزی
* هوش خردمند را عشق به تاراج برد
* من نشنیدم که باز صید کبوتر شود
شعر کامل
سعدی
* هیچ قفلی نیست نگشاید به آه نیمشب
* مانده ای در عقده دل اینقدر حیران چرا
شعر کامل
صائب تبریزی