مولویفیه ما فیه (فهرست)

شمارهٔ 67

خَلَق آدَمَ عَلی صُوْرَتِهِ، آدمیان همه مظهر می طلبند. بسیار زنان باشند که مستور باشند، اما رو باز کنند تا مطلوبی خودرا بیازمایند - چنانکه تو اُستره (پوشیده) را بیازمایی - و عاشق به معشوق می گوید من نخفتم و نخوردم و چنین شدم و چنان شدم بی تو، معنیش این باشد که تو مظهر می طلبی، مظهر تو منم تا بدو معشوقی فروشی. و همچنین علما و هنرمندان جمله مظهر می طلبند کُنْتُ کَنْزاَ مَخْفِیاَ فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ (من گنج نهانی بودم و دوست داشتم شناخته شوم). خَلَق آدَمَ عَلی صُوْرَتِهِ اَی علی صورة احکامه، احکام او در همه خلق پیدا شود، زیرا همه ظل حق اند و سایه به شخص ماند. اگر پنج انگشت باز شود سایه نیز باز شود و اگر در رکوع رود، سایه هم در رکوع رود و اگر دراز شود [ سایه] هم دراز شود.

پس خلق طالب، طالب مطلوبی و محبوبی اند که خواهند که خواهند تا همه محب او باشند و خاضع، و با اعدای او عدو، و با اولیای او دوست. این همه احکام و صفات حقست که در ظل می نماید، غایة ما فی الباب، این ظل ما از ما بیخبر است، اما ما با خبریم و لیکن نسبت به علم خدا این خبر ها، حکم بی خبری را دارد. هرچه در شخص باشد همه در ظل ننماید، جز بعضی چیزها. پس جملۀ صفات حق درین ظل ما ننماید، بعضی نماید که: وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلًا (و شما را از علم جز اندکی نداده اند – اسراء – 85)


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مرا به علت بیگانگی ز خویش مران
* که دوستان وفادار بهتر از خویشند
شعر کامل
سعدی
* هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
* عهد فرامش کند مدعی بی‌وفاست
شعر کامل
سعدی
* کی بود برگ من آن نسرین بدن را کاین زمان
* همچو بلبل در زمستان بینوا افتاده‌ام
شعر کامل
خواجوی کرمانی