مولوی_مثنوی معنویدفتر دوم (فهرست)

شماره 28 - فهم کردن مریدان کی ذاالنون دیوانه نشد قاصد کرده است

1. دوستان در قصهٔ ذاالنون شدند

2. سوی زندان و در آن رایی زدند

3. کین مگر قاصد کند یا حکمتیست

4. او درین دین قبله‌ای و آیتیست

5. دور دور از عقل چون دریای او

6. تا جنون باشد سفه‌فرمای او

7. حاش لله از کمال جاه او

8. کابر بیماری بپوشد ماه او

9. او ز شر عامه اندر خانه شد

10. او ز ننگ عاقلان دیوانه شد

11. او ز عار عقل کند تن‌پرست

12. قاصدا رفتست و دیوانه شدست

13. که ببندیدم قوی وز ساز گاو

14. بر سر و پشتم بزن وین را مکاو

15. تا ز زخم لخت یابم من حیات

16. چون قتیل از گاو موسی ای ثقات

17. تا ز زخم لخت گاوی خوش شوم

18. همچو کشته و گاو موسی گش شوم

19. زنده شد کشته ز زخم دم گاو

20. همچو مس از کیمیا شد زر ساو

21. کشته بر جست و بگفت اسرار را

22. وا نمود آن زمرهٔ خون‌خوار را

23. گفت روشن کین جماعت کشته‌اند

24. کین زمان در خصمیم آشفته‌اند

25. چونک کشته گردد این جسم گران

26. زنده گردد هستی اسراردان

27. جان او بیند بهشت و نار را

28. باز داند جملهٔ اسرار را

29. وا نماید خونیان دیو را

30. وا نماید دام خدعه و ریو را

31. گاو کشتن هست از شرط طریق

32. تا شود از زخم دمش جان مفیق

33. گاو نفس خویش را زوتر بکش

34. تا شود روح خفی زنده و بهش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خواهم از تیغت پس از قتل استخوان خود قلم
* تا کنم شرح غمت بر لوح خاک خود رقم
شعر کامل
جامی
* بنفشه پیش نیلوفر درآمد که مبارک باد
* که زردی رفت و خشکی رفت و عمر پایدار آمد
شعر کامل
مولوی
* فرو شوی ای معلّم لوح بیداد
* که یار این حرف پیش از مکتب آموخت
شعر کامل
جامی