مولوی_مثنوی معنویدفتر ششم (فهرست)

شماره 101 - رجوع کردن به قصهٔ آن پای‌مرد و آن غریب وام‌دار و بازگشتن ایشان از سر گور خواجه و خواب دیدن پای‌مرد خواجه را الی آخره

1. بی‌نهایت آمد این خوش سرگذشت

2. چون غریب از گور خواجه باز گشت

3. پای مردش سوی خانهٔ خویش برد

4. مهر صد دینار را فا او سپرد

5. لوتش آورد و حکایت‌هاش گفت

6. کز امید اندر دلش صد گل شکفت

7. آنچ بعد العسر یسر او دیده بود

8. با غریب از قصهٔ آن لب گشود

9. نیم‌شب بگذشت و افسانه کنان

10. خوابشان انداخت تا مرعای جان

11. دید پامرد آن همایون خواجه را

12. اندر آن شب خواب بر صدر سرا

13. خواجه گفت ای پای‌مرد با نمک

14. آنچ گفتی من شنیدم یک به یک

15. لیک پاسخ دادنم فرمان نبود

16. بی‌اشارت لب نیارستم گشود

17. ما چو واقف گشته‌ایم از چون و چند

18. مهر با لب‌های ما بنهاده‌اند

19. تا نگردد رازهای غیب فاش

20. تا نگردد منهدم عیش و معاش

21. تا ندرد پردهٔ غفلت تمام

22. تا نماند دیگ محنت نیم‌خام

23. ما همه گوشیم کر شد نقش گوش

24. ما همه نطقیم لیکن لب خموش

25. هر چه ما دادیم دیدیم این زمان

26. این جهان پرده‌ست و عینست آن جهان

27. روز کشتن روز پنهان کردنست

28. تخم در خاکی پریشان کردنست

29. وقت بدرودن گه منجل زدن

30. روز پاداش آمد و پیدا شدن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دریاست مجلس او دریاب وقت و در یاب
* هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد
شعر کامل
حافظ
* رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
* که بر من و تو در اختیار نگشادست
شعر کامل
حافظ
* ای جویبار راستی از جوی یار ماستی
* بر سینه‌ها سیناستی بر جان‌هایی جان فزا
شعر کامل
مولوی