ملا هادی سبزواری_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 114

1. شمع رویش چو برافروخت ببزم ابداع

2. همچو انجام در آغاز یکی داشت شعاع

3. تافت بر طلعت ساقی پس از آن برباده

4. آمدی مجلسیان را بنظر این اوضاع

5. جلوه یکتا و مجالی بودش گوناگون

6. هست در عین تفرد به هزاران انواع

7. نبود بیش ز یک پرده نوای عشاق

8. بر مخالف ره این راست نیاید بسماع

9. نور و نار و گل و خار از ره هستی است یکی

10. بشنو این کان سخنان دگر آرند صداع

11. فتنهها آمده از سر میانت بمیان

12. از میان پرده برانداز و برانداز نزاع

13. این جهان چیست که کس زهدبورزداروی

14. بس کساد است ببازار تو اینگونه متاع

15. ای که جوئی در دلدار بیا بر در دل

16. وی که پوئی ره اسرار بکن خویش وداع

17. ای که جوئی در دلدار بیا بر در دل

18. وی که پوئی ره اسرار بکن خویش وداع


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پای تویی دست تویی هستی هر هست تویی
* بلبل سرمست تویی جانب گلزار بیا
شعر کامل
مولوی
* ناصحا سودای بدخویی چنین می داردم
* ورنه کس هرگز چنین رسوا نخواهد خویش را
شعر کامل
جامی
* دور کن بوی ریا از خود که تا آزاده‌وار
* مسجد و میخانه را محرم شوی چون بوریا
شعر کامل
سنایی