نصرالله منشی_کلیله و دمنهباب القرد و السلحفاة (فهرست)

شمارهٔ 7

باخه گفت: امروز اعتراف و انکار من یک مزاج دارد، و در دل تو از من جراحتی افتاد که بلطف چرخ و رفق دهر مرهم نپذیرد. و داغ بدکرداری و لئیم ظفری در پیشانی من چنان متمکن شد که محو آن در وهم و امکان نیاید، و غم و حسرت و پشیمانی و ندامت سود ندارد، دل برتجرع شربت فرقت می‌بباید نهاد و تن اسیر ضربت هجر کرد.

1. بهمه عمر یک خطا کردم

2. غم و تشویر صد خطا خوردم

3. بچه خدمت زمن شوی خشنود

4. تا من امروز گرد آن گردم؟

این فصل مقرر کردن بود و خایب و نومید بازگشتن.

اینست داستان آنکه دوستی یا مالی آرد و بنادانی و غفلت بباد دهد تا دربند پشیمانی افتد، و هرچند سر بر قفص زند مفید نباشد. و اهل رای و تجربت باید که این باب را با خرد وممارست خود باز اندازند و بحقیقت شناسند که مکستب خود را، از دوستان و مال و جز آن، عزیز باید داشت، و از موضع تضییع و اسراف برحذر باید بود، که هرچه ازدست بشد بهر تمنی باز نیاید و تلهف و ضجرت و تاسف و حیرت مفید نباشد.

ایزد تعالی کافه مومنان را سعادت هدایت و ارشاد ارزانی داراد، بمنه و رحمته.


قبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر خدای نباشد ز بنده‌ای خشنود
* شفاعت همه پیغمبران ندارد سود
شعر کامل
سعدی
* چرخ را آرامگاه عافیت پنداشتم
* آشیان کردم تصور ،خانه صیاد را
شعر کامل
صائب تبریزی
* به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
* که به هر حلقه موییت گرفتاری هست
شعر کامل
سعدی