نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1237

1. ای پیرِ سال‌خورده غمِ خود نمی‌خوری

2. رو خونِ رز مریز که بر خویش خون‌گری

3. بت در کنار داری و زنّار در میان

4. تا چون موحّدان نشوی از خودی بری

5. در ابتدا نه هم ز قیاسِ من و تو خاست

6. ترتیبِ بت‌پرستی و ترکیبِ بت‌گری

7. بود و نبود و رای و قیاس تو چیست بُت

8. زین جمله وا رهی اگر از خویش بگذری

9. این‌جا تو کیستی و من ای یار جمله اوست

10. پس چیست این که معترفم من تو منکری

11. توفیق بر نصیبهی فطرت مقدّرست

12. من بُردم آنِ خویش تو هم آنِ خود بری

13. گر یک طرف ز گوشه برقع برافکند

14. من ضامنم که بیش به خود باز بنگری

15. کورست عقل در رهِ عشّاق نه دلیل

16. خفّاش را رسد که کند دعویِ خوری

17. خطّ‌ِ یگانگی ندهندت نزاریا

18. تا لوحِ دل زحرف دویی پاک نستری

19. چون خاکِ راه معتکفِ کوی دوست باش

20. تا زیر پای نطعِ سماوات بسپری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چه خوش باغیست باغ زندگانی
* گر ایمن بودی از باد خزانی
شعر کامل
نظامی
* گل همی گفت ترا نیست بر من قیمت
* سرو می‌گفت ترا نیست بر من مقدار
شعر کامل
انوری
* الا گر جفا کردی اندیشه کن
* وفا پیش گیر و کرم پیشه کن
شعر کامل
سعدی