نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 241

1. عشقِ تو از در درآمد در میانِ جان نشست

2. دستِ بی رحمی گشاد و زیرِ پایم کرد پست

3. جامِ غم در داد و مستم کرد و با دیوانگی

4. چون بود دیوانه آن گاهی که باشد نیز مست

5. عشق مردِ پخته خواهد خام بودم من مگر

6. آتشی زد در وجودم تا ز خام و پخته رست

7. از خودم بیگانه کرد و با خودم کرد آشنا

8. لاجرم جستم هم از خویش و هم از بیگانه جست

9. بی خودم کردند کلّی زان که بودم پیش ازین

10. خود فریب و خودنمای و خودشناس و خودپرست

11. نام وننگ وفخروعار و ترّ وخشکم پاک سوخت

12. آز وحرص وخوب وزشت ونیک وبد برهم شکست

13. تا چه برقی سوزناک است این که نامش هست عشق

14. هستِ هستش نیستِ نیست ونیستِ نیستش هستِ هست

15. عشقِ تو عشق است و آن گه عشق این ها نیزعشق

16. لذّتِ شکر تواند داشتن هرگز کبست

17. تا نزاری با تو در پیوست بگسست از جهان

18. با که بندد عهد چون با عشقِ تو جاوید بست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به ادب با همه سر کن که دل شاه و گدا
* در ترازوی مکافات برابر باشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
* که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
شعر کامل
حافظ
* تا سایهٔ شمشاد تو افتاد به بستان
* بر سرو سهی دود دل فاخته برخاست
شعر کامل
فروغی بسطامی