نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 401

1. تا نیستی در آمد و هستیِ ما ستد

2. هم صبر در حجاب شد از ما و هم خرد

3. ما عاشقانِ کویِ خرابات دم زنیم

4. کز زاهدانِ صومعه بویِ وفا نزد

5. از حرص و آز تن به عنا در نداده ایم

6. هم چون درختِ توت لگد خورده از قفد

7. دیوانگانِ ملکِ خداییم و خلق را

8. در ما ز راهِ عقل تصرّف نمی رسد

9. ما را به رنگ و بوی تفاوت نمی کند

10. گر اطلس است پوشش و گر پارۀ نمد

11. محرابِ دینِ ما خمِ ابرویِ او بس است

12. یک وجه اگر دو قبله کند کی روا بود

13. چون دوست در نظر بود از حور فارغیم

14. با نور آفتاب کجا شمع در خورد

15. الّا رضایِ دوست نجویم ز خیر و شر

16. الّا برایِ دوست نگویم به نیک و بد

17. در عشق واجب است دلیلی نزاریا

18. هرگز به منتها نرسد هیچ کس به خود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ازان حسن تمام اجزا کسی چون چشم بردارد؟
* که دریک کاسه دارد نقل و می چشم چو بادامش
شعر کامل
صائب تبریزی
* می نماید تلخی بادام آخر خویش را
* گرچه شیرین کار او را در شکر پنهان کند
شعر کامل
صائب تبریزی
* به نصیحتگر دل شیفته می‌باید گفت
* برو ای خواجه که این درد به درمان نرود
شعر کامل
سعدی