نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 646

1. نه محرمی و نه یاری موافق و دم ساز

2. غم تو با که خورم با که برگشایم راز

3. بر آسمان به تضرع گرفته‌ام همه‌شب

4. گهی دو دیده امید و گه دو دست نیاز

5. دماغ خشک و زبان الکن و قدم مجروح

6. شبِ دراز و حدیثِ دراز و راهِ دراز

7. ز بس گره گره و بند بند بر نفسم

8. ز اندرون به دهن بر نمی‌برد آواز

9. اگر ز واقعهٔ خود نفس زنم بر من

10. به کفر و زندقه فتوی دهند اهل مجاز

11. ز چارسوی طبیعت گذر نیابد خام

12. مگر چو سوختگانش دهند خط جواز

13. زمام من دگری می‌کشد نمی‌دانی

14. که من به خود نروم در چنین نشیب و فراز

15. به پای عقل مرو در ولایت عشّاق

16. مقام شب‌پره را جای آفتاب مساز

17. به چکسه پرده به چشمش از آن فروبندند

18. که طاقت نظر پادشه ندارد باز

19. نزاریا بنشین بر بساط عشق دلت

20. به یک ندب همه هستی و نیستی در باز

21. گرت به بارگه عشق بار می‌یابد

22. همین و بس همه در باز تا شود در باز


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ماه فروماند از جمال محمد
* سرو نباشد به اعتدال محمد
شعر کامل
سعدی
* عقل بیچارست در زندان عشق
* چون مسلمانی به دست کافری
شعر کامل
سعدی
* غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
* جز این خیال ندارم خدا گواه من است
شعر کامل
حافظ