نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 65

1. در سِتر ابر چند توان داشت آفتاب

2. ای رشک آفتاب برافکن ز رخ نقاب

3. خود برگرفته گیر نقاب از جمال خور

4. خفاش چون کند که ندارد توان و تاب

5. گر ذره ای ز نور تجلی کند ظهور

6. همچون کلیم کار ببازی مکن شتاب

7. گردون تراب بر سر آن تیره بخت کرد

8. کز دست داد دامن اولاد بوتراب

9. از مهر همچو ذره ندارد دلم قرار

10. سیماب را گزیر نباشد ز اضطراب

11. چشمم اگر خراب شد از اشک ژاله ریز

12. بر راه سیل زود شود خانمان خراب

13. اشکم اگر عقیق شد از تاب مهر دوست

14. از سنگ لعل پاره کند نور آفتاب

15. مغزم ضعیف گشت ز ماخولیای وصل

16. هم عاقبت هلاک کند تشنه را سراب

17. اکنون نزاریا که گریبان اختیار

18. از دست رفت بیش مکن گردن از طناب

19. بیهوده دست و پا مزن در محیط عشق

20. تن در هلاک ده که ز سر درگذشت آب


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حال من خود در نمی‌آید به نطق
* شرح حالم اشک خونین من است
شعر کامل
عطار
* اگر عناب دفع خون کند از روی خاصیت
* کنارم از چه رو گردد ز خون دیده عنابی
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
* چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
شعر کامل
حافظ