نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 680

1. چو صرف شد همه اوقاتِ عمر در طلبش

2. نه ممکن است که دل باز گردد از عقبش

3. چو خضر خاصیتِ آبِ زندگی یابم

4. اگر چنان که به عمدا لبم رسد به لبش

5. دلم نه بر پیِ آن می رود به تاریکی

6. که هست چشمه درونِ دو زلفِ بُل عجبش

7. مقررّست که از زلفِ او برون ناید

8. ز کنجِ سینه برون کرده ای بدین سببش

9. و گر چنان که به جایی دگر کند میلی

10. خیالِ دوست به تلقینِ من کند ادبش

11. وگر شود ز خواصِ سواد سودایی

12. طبیبِ عشق کند دفعِ احتراقِ تبش

13. برون از آن حَرَسِ خود کجا تواند شد

14. که بسته اند به زنجیرِ زلف روز و شبش

15. گواه باش نزاری که دل دلِ من نیست

16. درست نیست به من هیچ نسبت و حسبش

17. ز ناشکیبی و بی طاقتی که بود دلم

18. کسان به طعنه نهادند هر دری لقبش

19. گرو نهادم و با عشق بر بساط نشست

20. ببرده اند ز من هم در اوّلین نَدَبش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو بوسید پیکان سرانگشت اوی
* گذر کرد بر مهرهٔ پشت اوی
شعر کامل
فردوسی
* گر عود نه صندل سپید است
* با سرخ گل تو سرخ بید است
شعر کامل
نظامی
* تیره روزان جهان را به چراغی دریاب
* تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد
شعر کامل
صائب تبریزی