نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 722

1. همه را شادی و مارا غم جانانه خویش

2. همه با همدم و ما با دل دیوانه خویش

3. مبتلای غم و محنت زده هجرانیم

4. آشنا ناشده با دلبر بیگانه خویش

5. بر سر آتش و آبیم ز چشم و دل خود

6. چند سوزیم در این تنگ قفس خانه خویش

7. هر دم این سوخته پروانه ما یعنی دل

8. جان به کف بر نهد از همت مردانه ی خویش

9. راست چون جغد گرفتم به خرابی مسکن

10. نه که چون گنج نهانیم به ویرانه خویش

11. گر زمانی ز پس پرده برون آید دوست

12. پیش آن شمع بسوزیم ز پروانه خویش

13. مرد اگر معتکف خاک در دوست بود

14. به که بر مسند تعظیم به کاشانه خویش

15. سال ها شد که به دریای عدم غواصیم

16. تا وجودی به کف آریم ز دردانه خویش

17. هان نزاری مطلب صاف ز خم خانه دهر

18. چونکه در دُرد زدیم اول پیمانه ی خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چرا از دست می رفتم،چرا بیمار می بودم؟
* اگر می بود بربالین من سیب زنخدانش
شعر کامل
صائب تبریزی
* صد هزاران حیف از آن سرو سهی قامت که بود
* قامتش سرو سهی بالای بستان جهان
شعر کامل
هاتف اصفهانی
* چو خورشید تیغ از میان برکشید
* شب تیره گشت از جهان ناپدید
شعر کامل
فردوسی