نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 908

1. آن چه شب بود که با دوست به پایان بردیم

2. دردِ دیرینه ی دل با سرِ درمان بردیم

3. باده خوردیم و نخوردیم غمِ دورِ فلک

4. بوسه دادیم به یک دیگر و دندان بردیم

5. روزگاری چو سکندر طلبیدیم و چو خضر

6. عاقبت ره به سرِ چشمه ی حیوان بردیم

7. در سراپرده ی حوران شبِ خلوت تا روز

8. نادر آن بود که بی زحمتِ رضوان بردیم

9. هر شب و روز که بی دوست سرآمد بر ما

10. زندگی بود که بر خویش به پایان بردیم

11. از دلِ گم شده هرگز خبری نشنیدیم

12. تا به امروز که پی با درِ جانان بردیم

13. سر و تیغ است نزاری به ارادت هیهات

14. مکن انکار که یک بارِ دگر جان بردیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ما ازین هستی ده روزه به جان آمده ایم
* وای بر خضر که زندانی عمر ابدست
شعر کامل
صائب تبریزی
* در حسرت بنفشه خطان زمانه است
* چشمی که ما سفید چو بادام کرده ایم
شعر کامل
صائب تبریزی
* بوی گل و بانگ مرغ برخاست
* هنگام نشاط و روز صحراست
شعر کامل
سعدی