نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 944

1. ای باد صبا رَو ز سپاهان به قهستان

2. بگذر چو به قاین رسی از طرف گل¬ستان

3. یاران مرا در چمن باغ طلب کن

4. از جام صبوحی شده مستان و چه مستان

5. مستان که به یک جام دو عالم بفروشند

6. وآن گه نخرند از فلکِ شعبده دستان

7. در پای گل ایشان همه هم زانوی عشرت

8. من در غم ایشان چو عنادل همه دستان

9. روزی که درین واقعه بر من به شب آید

10. بر دیده من روز نباشد که شب است آن

11. خاک همه آفاق جهان بر سر من باد

12. گر دارم ازین غم سرِ باغ و دلِ بستان

13. ایشان همه دستان زده بر نغمه بربط

14. من برسر از اندوهِ جدایی زده دستان

15. هیهات که چون می گذرانم شبِ اندوه

16. خوش خفته و آسوده چه داند به شبِ¬ستان

17. رویی دگرم نیست به هر حال نزاری

18. هم دستِ مدد خواستن از دامن هستان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نیکخواهانم نصیحت می‌کنند
* خشت بر دریا زدن بی‌حاصلست
شعر کامل
سعدی
* غافلان را گوش بر آواز طبل رحلت است
* هر تپیدن قاصدی باشد دل آگاه را
شعر کامل
صائب تبریزی
* درد عشق از تندرستی خوشترست
* گر چه بیش از صبر درمانیش نیست
شعر کامل
سعدی