نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 948

1. بحر عشق است این و در وی موج بیم و جان

2. گرنداری ترک جان باری سر خود گیر هان

3. عاشقان در قلزم عشقند و کشتی بر کنار

4. تا که را بیرون برد موج هدایت از میان

5. طاقت موجی ندارد بد دل و از بس غرور

6. در دماغ افکنده چندان باد همچون بادبان

7. دوستانش خوار بنمایند خود را و حقیر

8. راز خود دارند از کوته نظر دایم نهان

9. سلطنت بگذشت کیخسرو جهان بدرود کرد

10. هرکس از حکمت نداند تا کجا رفت او چنان

11. مرد جانان دوست جان دشمن بود مالاکلام

12. بایزیدی یا یزیدی هر دو بودن کی توان

13. موسی و چوب و شبان فرعون و چندان سلطنت

14. تو ندانی لیک او را حکمتی باشد در آن

15. او تواند وانمود آثار صنع از سر غیب

16. ورنه هر گز کی توان دادن نشان از بی نشان

17. من نخواهم هرگز افکندن سپر از روی عجز

18. گرچه هر کس در نزاری می کشد تیغ زبان

19. آتشی دارم که میسوزاندم ای خام طبع

20. من به دریای محبت غرقه ام تو بر کران


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سینه را دل چاک می سازد به امید وصال
* پسته را شوق شکر در پوست خندان می کند
شعر کامل
صائب تبریزی
* ای خط سبز تو همچون برگ نیلوفر در آب
* قند مصر از شور یاقوت تو چون شکر در آب
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* آدم مسکین به یک خامی که در فردوس کرد
* چاک شد چون دانه گندم دل اولاد او
شعر کامل
صائب تبریزی