نظیری نیشابوری_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 305

1. سوی صحرای حقیقت برد عشقم از هوس

2. مست می گشتم به قصد صید و می راندم فرس

3. چون به فرمان پیر گشتم غالب آمد شوق دوست

4. از خیالش رفته رفته عشق شد میل و هوس

5. تا به دشمن در نزاعی کار تو با خشم تُست

6. چون شوی عاجز به فریادت رسد فریاد رس

7. چشم نرگس در کمین و تیغ سوسن بر کف است

8. می گریزم از چمن چون دزد از دست عسس

9. ما به این کاسد دیار آورده بودیم انگبین

10. دست و پای مور بردیم و پر و بال مگس

11. آب سیمای جوانی رفت و جسم زار ماند

12. سیل نوروزی گذشت و ماند باقی خار و خس

13. اینقدر دم را که میزان و حسابی در رهست

14. یک زمان کارست اگر خواهی که بشماری نفس

15. عشق آمد کرد بیرون هرکه را در خانه دید

16. خود پرستار نظیری ماند و دیگر هیچ کس


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای عقل همانا که نداری خبر از عشق
* بگریز که او دشمن فرزانگی آمد
شعر کامل
وحشی بافقی
* بس که دردسر ز فریاد و فغان خود کشم
* از دهان چون ناله می خواهم زبان خود کشم
شعر کامل
جامی
* گو شمع میارید در این جمع که امشب
* در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
شعر کامل
حافظ