نظیری نیشابوری_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 37

1. ز عاشق می شود معشوق را نام و نشان پیدا

2. ثمر نیکو نیاید تا نگردد باغبان پیدا

3. خودی ها محو گردد گر تو از رخ پرده برداری

4. گمان پوشیده گردد هر کجا گردد عیان پیدا

5. من آن روزی که بر رخ فتنه می شد زلف میگفتم

6. که روز خوش نخواهد گشت هرگز در جهان پیدا

7. در آن صحرای بی پرسش که رهزن راهبر باشد

8. دل مجروح گردد کاروان در کاروان پیدا

9. تبی گر عارض جسمم شود آن را دوا سازم

10. چه سازم سوز عشقی را که شد در استخوان پیدا

11. تمنّایش چو گردد گرد خاطر مضطرب گردم

12. چو محتاجی که گردد در سرایش میهمان پیدا

13. بغل از نامۀ احباب پُر کرد و نمی خواند

14. که می ترسد شود مکتوب من هم در میان پیدا

15. نمی دانم ز من در جان سپاری ها چه نقصان شد

16. که اکثر می شود از بدگمانی امتحان پیدا

17. نظیری سوی او کم رو که امروزست یا فردا

18. که از خاکسترت هم نیست در کویش نشان پیدا


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* قطره آبی که دارد در نظر گوهر شدن
* از کنار ابر تا دریا تنزل بایدش
شعر کامل
صائب تبریزی
* شمع جانم را بکشت آن بی‌وفا
* جای دیگر روشنایی می‌کند
شعر کامل
سعدی
* ناصحا سودای بدخویی چنین می داردم
* ورنه کس هرگز چنین رسوا نخواهد خویش را
شعر کامل
جامی