نظیری نیشابوری_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 544

1. بس در وفا تأمل و تأخیر میکنی

2. تا می کنی به وعده وفا پیر می کنی

3. رنجش طبیعتی تو و بیداد خوی تُست

4. با خلق صلح از سر تزویر میکنی

5. خود ظلم کرده از دل ما غبن می کشی

6. دل مفت برده دعوى توفير میکنی

7. ما را حدیثِ چون و چرا از حساب نیست

8. در ملک خود تصرّف و تدبیر میکنی

9. گر بر جمال بتكدۀ ما نظر کنی

10. لبّیک می فرستی و تکبیر می کنی

11. بر عشرت گذشته تأسّف چه می خوری

12. خوابی به خوابت آمده تعبیر می کنی

13. گر قاصر از تصوّر اویی عجب مدان

14. نقشی که نیست باب تو تصویر می کنی

15. از زلف او نمی رهی ار صدهزار سال

16. شبدیز می دوانی و شب گیر میکنی

17. جز یک لحد مقام نظیری به جم نماند

18. بی حاجت این خرابه چه تعمیر می کنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* باد صبا باز وزان شد به باغ
* بر گل و گلزار وزیدن گرفت
شعر کامل
مولوی
* دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
* نازپرورد وصال است مجو آزارش
شعر کامل
حافظ
* سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری
* که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد
شعر کامل
حافظ