نظیری نیشابوری_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 99

1. قرعه بر وصل زند دیده و سامانش نیست

2. کاین خیال آید از آن چشم که حیرانش نیست

3. نرگس از گردش چشمت به شراب افتادست

4. می پرستیست که مخمور به دو رانش نیست

5. شد ز شرم قلمت خضر نهان در ظلمات

6. که به جان بخشی آن چشمۀ حیوانش نیست

7. در جواب تو فرومانده ترم از طفلی

8. که به سفتن شکند گوهر و تاوانش نیست

9. دل ز اندیشۀ وصل تو به جا بازنگشت

10. که جدایی ز ملاقات تو آسانش نیست

11. عشق ما واقعه ای نیست که آخر گردد

12. هرچه آغاز ندارد غم پایانش نیست

13. شادم از دل که می عشق تو مدهوشش کرد

14. خبر از شوق وصال و غم هجرانش نیست

15. دولت عشق ندارد خطر از نقص كمال

16. کاین سعادت به کمالی است که نقصانش نیست

17. چرخ را کاسۀ پر خون شفق گردانست

18. لاله را سنگ به پیمانه که پیمانش نیست

19. ما به ایمان قوی عهد تو محکم داریم

20. آن که پیمان شکند قوّت ایمانش نیست

21. هر جراحت که دلم داشت به مرهم به شد

22. داغ دوریست که جز وصل تو درمانش نیست

23. گر نظیری به فلک برشده باشد چو مسیح

24. بیت معمور به از کلبۀ ویرانش نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
* من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
شعر کامل
سعدی
* عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
* عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
شعر کامل
مولوی
* سیل دریا دیده هرگز برنمی گردد به جوی
* نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود
شعر کامل
صائب تبریزی