عبید زاکانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 54

1. وداع کعبهٔ جان چون توان کرد

2. فراقش بر دل آسان چون توان کرد

3. طبیبم میرود من درد خود را

4. نمیدانم که درمان چون توان کرد

5. مرا عهدیست کاندر پاش میرم

6. خلاف عهد و پیمان چون توان کرد

7. به کفر زلفش ایمان هرکه آورد

8. دگر بارش مسلمان چون توان کرد

9. مرا گویند پنهان دار رازش

10. غم عشقست پنهان چون توان کرد

11. گرفتم راز دل بتوان نهفتن

12. دوای چشم گریان چون توان کرد

13. عبید از عشق اگر دیوانه گردد

14. بدین جرمش به زندان چون توان کرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
* من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* ز بس که مهر تو با این و آن یقین دارم
* به دوستی تو با کائنات کین دارم
شعر کامل
محتشم کاشانی
* چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت
* آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت
شعر کامل
سعدی