عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 128

1. مژدگانی که جنون را به سرم کاری هست

2. درد را با دل سودا زده ام کاری هست

3. قفل الماس بیارید که زخم دل ما

4. سر به سر گشته دهن، بر سر گفتاری هست

5. این قدر سنگدلی نیست گمانم بس که

6. مگر از راه تو در پای اجل خاری هست

7. ای مسیحا اثری با نفست نیست، ملاف

8. امتحانی بکن اینک دل بیماری هست

9. نه به اندازه ی بازوست کمندم، هیهات

10. ور نه با کوشش بامیم سر و کاری هست

11. لن ترانی نشود گر ادب آموز کلیم

12. ما چه دانیم که درمانی و دیداری هست

13. محرم خلوتی عاشق نه چراغ است و نه شمع

14. آفتاب ار نرسد سایه ی دیواری هست

15. دلم آ ن کافر عامی ست که در گوشه ی دیر

16. پیر گردید و ندانست که زناری هست

17. غمزه چون تیغ زند لب بگشایی عرفی

18. که به تحسین تو کیفیت زنهاری هست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سحر ز روی خود ای کاش پرده بردارد
* که باغبان زند آتش به باغ یاسمنش
شعر کامل
فروغی بسطامی
* دل آگاه در پیری زغفلت بیش می لرزد
* که وقت صبح اکثر شبروان را خواب می آید
شعر کامل
صائب تبریزی
* به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودت
* نه کسی نعوذبالله که در او صفا نباشد
شعر کامل
سعدی