عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 55

1. جنگ آتش، آشتی آتش، مدارا آتش است

2. خوش سر و کاری از آن بدخو مرا با آتش است

3. باده خواهی باش تا از خم برون آرم، که من

4. آن چه در جام و سبو دارم، مهیا، آتش است

5. با که گویم سر این معنی که نور حسن دوست

6. با دماغ ما گل و در چشم موسی آتش است

7. هم سمندر باش و هم ماهی که در جیحون عشق

8. روی دریا سلسبیل و قعر دریا آتش است

9. دوست را محکوم کس دیدن بود جانسوزتر

10. ور نه در جان زلیخا، شرم و سودا، آتش است

11. حسن جنسی نیست کانرا سیم و زر باشد بها

12. خان و مان کاروانی از این جا آتش است

13. عرفی از اندیشه ی بیهوده باز آ ، چاره نیست

14. سر نوشت ما بهشت جاودان یا آتش است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا
* برگها را می کند باد خزان از هم جدا
شعر کامل
صائب تبریزی
* اگر چون شانه از هر چاک، دل راهی کند پیدا
* همان زلف سبکدستش ز سر وا می کند ما را
شعر کامل
صائب تبریزی
* چو رستم پدر باشد و من پسر
* نباید به گیتی کسی تاجور
شعر کامل
فردوسی