رضی‌الدین آرتیمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 62

1. یکدم که دست داده و با هم نشسته‌ایم

2. گوئی بهم بحلقهٔ ماتم نشسته‌ایم

3. از رستخیز فتنهٔ طوفان نه غرقه‌ایم

4. ما را ببین چگونه مسلم نشسته‌ایم

5. هرگز نکرده‌ایم توکل به ناخدا

6. کشتی بجا گذاشته بی‌غم نشسته‌ایم

7. عالم چنین فراخ چه دلتنگ مانده‌ایم

8. صحرا چنین گشاده چه در هم نشسته‌ایم

9. دایم بیاد روی تو چون گل شکفته‌ایم

10. پیوسته در خیال تو خرم نشسته‌ایم

11. برقع چه احتیاج که از حسرت جمال

12. بی‌هم نشسته‌ایم، چو با هم نشسته‌ایم

13. ما و رضی که خون هم از رشک میخوریم

14. بی‌اختیار پیش تو با هم نشسته‌ایم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صبح محشر سر زد و تخم امیدم سر نزد
* در چه ساعت یارب این یوسف به چاه افتاده است؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* جوانمرد اگر راست خواهی ولی است
* کرم پیشهٔ شاه مردان علی است
شعر کامل
سعدی
* ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
* ببین که در طلبت حال مردمان چون است
شعر کامل
حافظ