رضی‌الدین آرتیمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 87

1. نه رسم دیر و نه آئین کعبه میدانی

2. ندانمت چه کسی، کافری، مسلمانی

3. بمال و جاه چه نازی، که شخص نمرودی

4. بخورد و خواب چه سازی که نفس حیوانی

5. تمیز نیک و بد از هم نکردنت سهل است

6. بلاست اینکه تو بد نیک و نیک بد دانی

7. درین جهان ز تو حیوان بجان خود مانده

8. که ره بسی است ز تو تا جهان انسانی

9. بغیر انسان هر چیز گویمت شادی

10. بغیر آدم هر چیز خوانمت آنی

11. چه جانور کنمت نام مانده‌ام حیران

12. بهیچ جانوری غیر خود نمیمانی

13. چه لازم است مدارا د گر به دشمن و دوست

14. کنون که گشت رضی کشتی تو طوفانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود
* می ده که عمر در سر سودای خام رفت
شعر کامل
حافظ
* سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
* وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد
شعر کامل
حافظ
* زشمع انجمن آموز آیین وفاداری
* که تا دارد نفس بر تربت پروانه می سوزد
شعر کامل
صائب تبریزی