سعدی_بوستانباب اول در عدل و تدبیر و رای (فهرست)

شمارهٔ 40-گفتار اندر حذر از دشمنی که در طاعت آید

1. گرت خویش دشمن شود دوستدار

2. ز تلبیسش ایمن مشو زینهار

3. که گردد درونش به کین تو ریش

4. چو یاد آیدش مهر پیوند خویش

5. بد اندیش را لفظ شیرین مبین

6. که ممکن بود زهر در انگبین

7. کسی جان از آسیب دشمن ببرد

8. که مر دوستان را به دشمن شمرد

9. نگه دارد آن شوخ در کیسه در

10. که بیند همه خلق را کیسه بر

11. سپاهی که عاصی شود در امیر

12. ورا تا توانی بخدمت مگیر

13. ندانست سالار خود را سپاس

14. تو را هم ندارد، ز غدرش هراس

15. به سوگند و عهد استوارش مدار

16. نگهبان پنهان بر او بر گمار

17. نو آموز را ریسمان کن دراز

18. نه بگسل که دیگر نبینیش باز

19. چو اقلیم دشمن به جنگ و حصار

20. گرفتی، به زندانیانش سپار

21. که بندی چو دندان به خون در برد

22. ز حلقوم بیدادگر خون خورد

23. چو برکندی از چنگ دشمن دیار

24. رعیت به سامان تر از وی بدار

25. که گر باز کوبد در کار زار

26. بر آرند عام از دماغش دمار

27. وگر شهریان را رسانی گزند

28. در شهر بر روی دشمن مبند

29. مگو دشمن تیغ زن بر درست

30. که انباز دشمن به شهر اندرست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند
* بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
شعر کامل
سعدی
* انصاف نباشد که من خسته رنجور
* پروانه او باشم و او شمع جماعت
شعر کامل
سعدی
* ناصحا، بیهوده می‌گویی که دل بردار ازو
* من به فرمان دلم کی دل به فرمان من‌ست؟
شعر کامل
هلالی جغتایی