سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 101

1. ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست

2. با ما مگو بجز سخن دل نشان دوست

3. حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود

4. یا از دهان آن که شنید از دهان دوست

5. ای یار آشنا علم کاروان کجاست

6. تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست

7. گر زر فدای دوست کنند اهل روزگار

8. ما سر فدای پای رسالت رسان دوست

9. دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت

10. دستم نمی‌رسد که بگیرم عنان دوست

11. رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید

12. رحمت کند مگر دل نامهربان دوست

13. گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد

14. تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست

15. گر آستین دوست بیفتد به دست من

16. چندان که زنده‌ام سر من و آستان دوست

17. بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در

18. الا شهید عشق به تیر از کمان دوست

19. بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد

20. وان کیست در جهان که بگیرد مکان دوست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* رسم ترنجست که در روزگار
* پیش دهد میوه پس آرد بهار
شعر کامل
نظامی
* جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
* هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد
شعر کامل
حافظ
* رنگ بر روی سهیل از عرق شرم نماند
* این چه رنگ است که آن سیب ز نخدان دارد
شعر کامل
صائب تبریزی