سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 149

1. چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت

2. آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت

3. در دلم هیچ نیاید مگر اندیشه وصلت

4. تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت

5. گر تو خواهی که یکی را سخن تلخ بگویی

6. سخن تلخ نباشد چو برآید به دهانت

7. نه من انگشت نمایم به هواداری رویت

8. که تو انگشت نمایی و خلایق نگرانت

9. در اندیشه ببستم قلم وهم شکستم

10. که تو زیباتر از آنی که کنم وصف و بیانت

11. سرو را قامت خوبست و قمر را رخ زیبا

12. تو نه آنی و نه اینی که هم اینست و هم آنت

13. ای رقیب ار نگشایی در دلبند به رویم

14. این قدر بازنمایی که دعا گفت فلانت

15. من همه عمر بر آنم که دعاگوی تو باشم

16. گر تو خواهی که نباشم تن من برخی جانت

17. سعدیا چاره ثباتست و مدارا و تحمل

18. من که محتاج تو باشم ببرم بار گرانت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* این چه دامی است که از سنبل مشکین داری
* که به هر حلقهٔ آن صد دل مسکین داری
شعر کامل
فروغی بسطامی
* آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد
* عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست
شعر کامل
سعدی
* پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
* ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
شعر کامل
سعدی