سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 174

1. آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد

2. نه دل من که دل خلق جهانی دارد

3. به تماشای درخت چمنش حاجت نیست

4. هر که در خانه چنو سرو روانی دارد

5. کافران از بت بی‌جان چه تمتع دارند

6. باری آن بت بپرستند که جانی دارد

7. ابرویش خم به کمان ماند و قد راست به تیر

8. کس ندیدم که چنین تیر و کمانی دارد

9. علت آنست که وقتی سخنی می‌گوید

10. ور نه معلوم نبودی که دهانی دارد

11. حجت آنست که وقتی کمری می‌بندد

12. ور نه مفهوم نگشتی که میانی دارد

13. ای که گفتی مرو اندر پی خون خواره خویش

14. با کسی گوی که در دست عنانی دارد

15. عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرود

16. هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد

17. سعدیا کشتی از این موج به در نتوان برد

18. که نه بحریست محبت که کرانی دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* می توان کردن به نرمی راه در دلهای سخت
* رشته از همواری خود غوطه در گوهر زده است
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز تندباد حوادث نمی‌توان دیدن
* در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
شعر کامل
حافظ
* اگر روی به هم درکشی چو نافهٔ مشک
* طمع مدار که بوی خوشت نهان ماند
شعر کامل
سعدی