سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 201

1. آن به که نظر باشد و گفتار نباشد

2. تا مدعی اندر پس دیوار نباشد

3. آن بر سر گنجست که چون نقطه به کنجی

4. بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد

5. ای دوست برآور دری از خلق به رویم

6. تا هیچ کسم واقف اسرار نباشد

7. می‌خواهم و معشوق و زمینی و زمانی

8. کو باشد و من باشم و اغیار نباشد

9. پندم مده ای دوست که دیوانه سرمست

10. هرگز به سخن عاقل و هشیار نباشد

11. با صاحب شمشیر مبادت سر و کاری

12. الا به سر خویشتنت کار نباشد

13. سهلست به خون من اگر دست برآری

14. جان دادن در پای تو دشوار نباشد

15. ماهت نتوان خواند بدین صورت و گفتار

16. مه را لب و دندان شکربار نباشد

17. وان سرو که گویند به بالای تو باشد

18. هرگز به چنین قامت و رفتار نباشد

19. ما توبه شکستیم که در مذهب عشاق

20. صوفی نپسندند که خمار نباشد

21. هر پای که در خانه فرورفت به گنجی

22. دیگر همه عمرش سر بازار نباشد

23. عطار که در عین گلابست عجب نیست

24. گر وقت بهارش سر گلزار نباشد

25. مردم همه دانند که در نامه سعدی

26. مشکیست که در کلبه عطار نباشد

27. جان در سر کار تو کند سعدی و غم نیست

28. کان یار نباشد که وفادار نباشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از خویش برون آی که پیراهن بادام
* از پوست چو زد خیمه برون، پرده قندست
شعر کامل
صائب تبریزی
* تا خیال گریه کردم یار رفت
* این غزال از بوی خون رم می کند
شعر کامل
صائب تبریزی
* در چمن چون از خمار باده گردم بی قرار
* تاک از دست نوازش می دهد تسکین مرا
شعر کامل
صائب تبریزی