سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 232

1. دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند

2. هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند

3. چگونه انس نگیرند با تو آدمیان

4. که از لطافت خوی تو وحش نگریزند

5. چنان که در رخ خوبان حلال نیست نظر

6. حلال نیست که از تو نظر بپرهیزند

7. غلام آن سر و پایم که از لطافت و حسن

8. به سر سزاست که پیشش به پای برخیزند

9. تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس

10. کز اشتیاق جمالت چه اشک می‌ریزند

11. قرار عقل برفت و مجال صبر نماند

12. که چشم و زلف تو از حد برون دلاویزند

13. مرا مگوی نصیحت که پارسایی و عشق

14. دو خصلتند که با یک دگر نیامیزند

15. رضا به حکم قضا اختیار کن سعدی

16. که شرط نیست که با زورمند بستیزند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* وجود ظاهرم تا چند بینی
* که اطلس‌هاست اندر برگ توتی
شعر کامل
مولوی
* رنگ خون دشمنان بر پیکر شمشیرشان
* راست گویی چون شقایق رسته بر نیلوفرست
شعر کامل
امیر معزی
* به خون تپیده ز بازوی قاتلی تن من
* که منتی است ز شمشیر او به گردن من
شعر کامل
فروغی بسطامی