سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 258

1. مرا راحت از زندگی دوش بود

2. که آن ماه رویم در آغوش بود

3. چنان مست دیدار و حیران عشق

4. که دنیا و دینم فراموش بود

5. نگویم می لعل شیرین گوار

6. که زهر از کف دست او نوش بود

7. ندانستم از غایت لطف و حسن

8. که سیم و سمن یا بر و دوش بود

9. به دیدار و گفتار جان پرورش

10. سراپای من دیده و گوش بود

11. نمی‌دانم این شب که چون روز شد

12. کسی بازداند که باهوش بود

13. مؤذن غلط کرد بانگ نماز

14. مگر همچو من مست و مدهوش بود

15. بگفتیم و دشمن بدانست و دوست

16. نماند آن تحمل که سرپوش بود

17. به خوابش مگر دیده‌ای سعدیا

18. زبان درکش امروز کان دوش بود

19. مبادا که گنجی ببیند فقیر

20. که نتواند از حرص خاموش بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* روشنی روز تویی شادی غم سوز تویی
* ماه شب افروز تویی ابر شکربار بیا
شعر کامل
مولوی
* منم دل پر از غم ز کردار خویش
* بغم بسته جان را ز تیمار خویش
شعر کامل
فردوسی
* به روی تازه نتوان پرده پوش فقر گردیدن
* که آتش عاقبت از دست خالی در چنار افتد
شعر کامل
صائب تبریزی