سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 268

1. ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود

2. وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

3. من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او

4. گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

5. گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون

6. پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

7. محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان

8. کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود

9. او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

10. دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود

11. برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم

12. چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود

13. با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او

14. در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود

15. بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین

16. کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود

17. شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم

18. وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود

19. گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل

20. وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود

21. صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من

22. گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود

23. در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

24. من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

25. سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا

26. طاقت نمیارم جفا کار از فغانم می‌رود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
* گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
شعر کامل
حافظ
* کسی که روی تو دیدست حال من داند
* که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند
شعر کامل
سعدی
* ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
* که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
شعر کامل
حافظ