سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 312

1. بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز

2. بیا بیا که به خیر آمدی کجایی باز

3. رخی کز او متصور نمی‌شود آرام

4. چرا نمودی و دیگر نمی‌نمایی باز

5. در دو لختی چشمان شوخ دلبندت

6. چه کرده‌ام که به رویم نمی‌گشایی باز

7. اگر تو را سر ما هست یا غم ما نیست

8. من از تو دست ندارم به بی‌وفایی باز

9. شراب وصل تو در کام جان من ازلیست

10. هنوز مستم از آن جام آشنایی باز

11. دلی که بر سر کوی تو گم کنم هیهات

12. که جز به روی تو بینم به روشنایی باز

13. تو را هرآینه باید به شهر دیگر رفت

14. که دل نماند در این شهر تا ربایی باز

15. عوام خلق ملامت کنند صوفی را

16. کز این هوا و طبیعت چرا نیایی باز

17. اگر حلاوت مستی بدانی ای هشیار

18. به عمر خود نبری نام پارسایی باز

19. گرت چو سعدی از این در نواله‌ای بخشند

20. برو که خو نکنی هرگز از گدایی باز


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را
* تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی
شعر کامل
سعدی
* چگونه باز کنم بال در هوای وصال
* که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
شعر کامل
حافظ
* پیوند عمر بسته به موییست هوش دار
* غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
شعر کامل
حافظ