سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 340

1. هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش

2. من بی‌کار گرفتار هوای دل خویش

3. هرگز اندیشه نکردم که تو با من باشی

4. چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش

5. این تویی با من و غوغای رقیبان از پس

6. وین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش

7. همچنان داغ جدایی جگرم می‌سوزد

8. مگرم دست چو مرهم بنهی بر دل ریش

9. باور از بخت ندارم که تو مهمان منی

10. خیمه پادشه آن گاه فضای درویش

11. زخم شمشیر غمت را ننهم مرهم کس

12. طشت زرینم و پیوند نگیرم به سریش

13. عاشقان را نتوان گفت که بازآی از مهر

14. کافران را نتوان گفت که برگرد از کیش

15. منم امروز و تو و مطرب و ساقی و حسود

16. خویشتن گو به در حجره بیاویز چو خیش

17. من خود از کید عدو باک ندارم لیکن

18. کژدم از خبث طبیعت بزند سنگ به نیش

19. تو به آرام دل خویش رسیدی سعدی

20. می خور و غم مخور از شنعت بیگانه و خویش

21. ای که گفتی به هوا دل منه و مهر مبند

22. من چنینم تو برو مصلحت خویش اندیش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من ره نمی‌برم مگر آن جا که کوی دوست
* من سر نمی‌نهم مگر آن جا که پای یار
شعر کامل
سعدی
* ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی
* من دوش نام دیگرت کردم که درد بی‌دوا
شعر کامل
مولوی
* این که تو داری قیامتست نه قامت
* وین نه تبسم که معجزست و کرامت
شعر کامل
سعدی