سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 342

1. یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش

2. ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش

3. خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع

4. لیکن آن بهتر که فرمایی به خدمتگار خویش

5. من هم اول روز گفتم جان فدای روز تو

6. شرط مردی نیست برگردیدن از گفتار خویش

7. درد عشق از هر که می‌پرسم جوابم می‌دهد

8. از که می‌پرسی که من خود عاجزم در کار خویش

9. صبر چون پروانه باید کردنت بر داغ عشق

10. ای که صحبت با یکی داری نه در مقدار خویش

11. یا چو دیدارم نمودی دل نبایستی شکست

12. یا نبایستی نمود اول مرا دیدار خویش

13. حد زیبایی ندارند این خداوندان حسن

14. ای دریغا گر بخوردندی غم غمخوار خویش

15. عقل را پنداشتم در عشق تدبیری بود

16. من نخواهم کرد دیگر تکیه بر پندار خویش

17. هر که خواهد در حق ما هر چه خواهد گو بگوی

18. ما نمی‌داریم دست از دامن دلدار خویش

19. روز رستاخیز کان جا کس نپردازد به کس

20. من نپردازم به هیچ از گفت و گوی یار خویش

21. سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن

22. هر متاعی را خریداریست در بازار خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
* عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
شعر کامل
مولوی
* پاکان ستم ز دور فلک بیشتر کشند
* گندم چو پاک گشت خورد زخم آسیا
شعر کامل
صائب تبریزی
* دریاست مجلس او دریاب وقت و در یاب
* هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد
شعر کامل
حافظ