سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 505

1. خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی

2. چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی

3. تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی

4. چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی

5. بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی

6. شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی

7. دل خویش را بگفتم چو تو دوست می‌گرفتم

8. نه عجب که خوبرویان بکنند بی‌وفایی

9. تو جفای خود بکردی و نه من نمی‌توانم

10. که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی

11. چه کنند اگر تحمل نکنند زیردستان

12. تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشایی

13. سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم

14. دگری نمی‌شناسم تو ببر که آشنایی

15. من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت

16. برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی

17. تو که گفته‌ای تأمل نکنم جمال خوبان

18. بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی

19. در چشم بامدادان به بهشت برگشودن

20. نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همه را هست همین داغ محبت که مراست
* که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست
شعر کامل
سعدی
* کدام بلبل آتش نفس به باغ آمد؟
* که خون مرده دلان جوش ارغوان برداشت
شعر کامل
صائب تبریزی
* دل به امید روی او همدم جان نمی‌شود
* جان به هوای کوی او خدمت تن نمی‌کند
شعر کامل
حافظ