سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 510

1. نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی

2. که هر کس با دلارامی سری دارند و سودایی

3. قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد

4. هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی

5. مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر

6. تو دل با خویشتن داری چه دانی حال شیدایی

7. همی‌دانم که فریادم به گوشش می‌رسد لیکن

8. ملولی را چه غم دارد ز حال ناشکیبایی

9. عجب دارند یارانم که دستش را همی‌بوسم

10. ندیدستند مسکینان سری افتاده در پایی

11. اگر فرهاد را حاصل نشد پیوند با شیرین

12. نه آخر جان شیرینش برآمد در تمنایی

13. خرد با عشق می‌کوشد که وی را در کمند آرد

14. ولیکن بر نمی‌آید ضعیفی با توانایی

15. مرا وقتی ز نزدیکان ملامت سخت می‌آمد

16. نترسم دیگر از باران که افتادم به دریایی

17. تو خواهی خشم بر ما گیر و خواهی چشم بر ما کن

18. که ما را با کسی دیگر نماندست از تو پروایی

19. نپندارم که سعدی را بیازاری و بگذاری

20. که بعد از سایه لطفت ندارد در جهان جایی

21. من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید

22. و گر بادم برد چون شعر هر جزوی به اقصایی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
* کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
شعر کامل
حافظ
* هرچند به عشرت گذرد فرصت پیری
* ایّام جوانی نتوان کرد فراموش
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* از آن پس نمیرم که من زنده‌ام
* که تخم سخن من پراگنده‌ام
شعر کامل
فردوسی